کتابخوانی «مدرسه زدایی از جامعه»- ۸
امروز با ارائه خوب و دقیق خانم خوشبیان بلندترین فصل این کتاب را پشت سر گذاشتیم. در این فصل بالاخره بعد از 6 فصل مسئله تراشی… و نقد سیستم آموزشی، به ارائه راه حل پرداخته است. راه حلهایی که در نگاه اول به نظر برخی غیر ممکن و دشوار است و برای برخی تنها راه تغییر و بهبود آموزش است.
در ادامه خلاصه فوق العاده این فصل که توسط خانم خوش بیان نوشته شده است میبینید:
و نظراتی که در جلسه مطرح شد :
وقتی آموزش، آموزش همگانی است کسانی هستند که بیکارند، مانند بچههای ما به مدرسه میروند زیرا کار دیگری برای انجام دادن ندارند. اگر مدرسه نروند چه میکنند؟ مینشینند پای بازیهای کامپیوتری و فضای مجازی. اما بچههایی هستند که بیکار نیستند، مدرسه آمدن برای آنها هزینه محسوب میشود و اگر به مدرسه بیایند، نمیتوانند به آن شغلشان برسند یا به همراه خانوادهشان باشند و به آنها کمک کنند.در نگاه آنها، آموزش اجباری در صورتی برای آنها میارزد که واقعا فایده داشته باشد.
ایدههای ایلیچ خیلی زیبا و عدالت محور است و برای پنجاه سال پیش عالی است اما در اجرا آیا واقعا اجرایی است؟ باید محک بخورد….باید در اجرا محک بخورد، نمیتوانیم از فردا همه چیزهایی که ایلیچ میگوید اجرا کنیم، باید تجربههایی که این روشها را پیادهسازی کردند بررسی کنیم و ببینیم به چه مشکلاتی برخورد کردند و چگونه میتوان آن را تغییر بدهند.
نظر ایلیچ این است که آموزش بهتر است بازسازی شود و علومی که برای پیشرفت آن منطقه مناسب است آموزش داده شود. نظریههای مخالف در همین ارتباط وجود دارد که میگوید: تا زمان فرا رسیدن نوسازی آموزش، دسترسی بچهها را به یک شغل بینالمللی از دست میدهیم. باید هدف از آموزش را دوباره بررسی کنیم، هدف اصلی این است که همه به ردههای بالا شغلی برسند یا اینکه هدف از آموزش پاسخ ندادن به یک نیاز است؟ آموزش هدف نیست، یک ابزار است برای پاسخ دادن به یک نیاز بزرگتر.
رویای تشکیل شهرکهای آموزشی در روستاها را در سر داشتیم و حس من این بود که دوست داشتم بچهها وقتی از این مجموعه فارغ التحصیل میشوند همه آنها آرزو هاروارد و شریف نداشته باشند اما دسترسی آن را داشته باشند، یعنی اگر از هزار نفر، دو نفر هستند که باید به این مقاطع برسند تا اندیشههایشان شنیده بشود، این فرصت را داشته باشند، در حالی که بقیه احساس شکست نکنند. در واقع هاروارد رفتن تبدیل به هدف نشود که اگر بقیه هاروارد نرفتند این حس را داشته باشند که به هدف نرسیدند. انگار به نوعی هر کس به سمت علاقه خودش و آن چیزی که حالش را خوب میکند برود و احساس شکست نکند.
الان کمی کمتر شده اما قبلا در کنکور ایران، همه آرزو پزشکی تهران، برق شریف داشتند. افرادی که به این آرزو نمیرسیدند دچار احساس شکست خوردگی میشدند. کسی که مکانیک شریف قبول میشد، خود را با برق شریف مقایسه کرده و ناراحت میشد.
چگونه میتوان این فرهنگ را تغییر داد؟
چگونه تغییر ایجاد کنیم؟ طبق نظریه ایلیچ، آموزش باید از دست کسانی که قدرت و پول دارند گرفته شود و به جوانها داده شود. در ایران هم مدارسی با ایدههای متفاوت و جدید وجود دارند در حال کار کردن هستند:
– مدرسهای را میشناسم که کتاب درسی را به بچهها میدهد و پیشرفت در این زمینه را به فرد بچهها واگذار کردهاست. در کلاس که وارد میشویم، دانش آموزی در حال حل کردن صفحه 12 و دیگری در حال حل صفحه 55 است.
من حس کردم که در این نوع مدرسه استعدادهایی در حال از دست رفتن است. مانند جمعهای درسی دوستانه حول یک مسئله برای فکر کردن و پیدا کردن راه حل. ولی بچهها همه خوشحال بودند چون داشتند کاری را میکردند که هم تراز با تواناییهایشان بود. با توجه به اینکه عجلهای برای به پایان رساندن کتاب نداشتند و با توجه به تجربهشان میگفتند در آخر سال همه به انتها کتاب میرسند.
– یک موسسه آموزشی زبان برنامهنویسی، با این رویکرد پیش میرفتند که در کلاسهای حل تمرین معلم دانشآموز برنامه نویسی بلد است و در واقع برای حل یک مسئله با پیدا کردن فرمول دقیق همراه با دانشآموز میشوند و دنبال راه حل میگردند.
– طرحی جالب در یک دبستان اجرا میشود. سه روز در هفته، دو زنگ آخر کلاسها بچههای سوم تا ششم دور هم جمع میشوند و یک عالمه مهارت به آنها معرفی میشود که میتوانند آنها را انتخاب کنند و مهارت مورد نظر رو یاد بگیرند. مهارتها بسیار متنوع است: خانهداری، اتو زدن، روبیک، یوگا، شمع سازی و خوشنویسی و ورزش… بچههایی هستند که در زمانهای یادگیری مهارتهای آزاد با اعتماد به نفس، یک شور و شعفی از این کلاس ها بیرون میآیند که بسیار لذت بخش است.
خطا داریم اگر حس کنیم که رقابت عامل رشد است. رشد عامل درونی دارد و رقابت نوعی سرپوش است روی آن. آموزش تک بعدی و هدفهایی که اشتباه در جایگاه هدف قرار داده شدهاند ما را از انگیزهی درونی دور میکند.و همین باعث میشود که همه در تلاش برای رسیدن به یک نقطه مشترک باشند. اگر رقابت کمتر باشد، انگیزه درونی راحتتر پیدا میشود. با این مخالفم که اگر رقابت نباشد یادگیری در کار نیست. یادگیری از جنس لذت است. در علوم پزشکی نیز ثابت شدهاست که وقتی چیزی یاد میگیریم در بدن هورمونی ترشح میشود که وقتی بازی میکنی و لذت میبری ترشح میشود.
تسهیلگری جلسه و تهیه گزارش: دلآرام بیدآباد و فاطمه خوشبیان
کتابخوانی «مدرسه زدایی از جامعه»- ۷