کتابخوانی «مدرسه زدایی از جامعه»- ۳
جلسه سوم کتابخوانیمون رو «باهم» با کتاب «مدرسهزدایی از جامعه» اثر «ایوان ایلیچ» در تاریخ ۱۸ دی برگزار کردیم.
در این جلسه به بررسی فصل دوم پرداختیم و تلاش کردیم این بار نگاه انتقادی به مسائل کتاب داشته باشیم .صحبت هامون از اشاره به نکاتی از کتاب شروع شد و با تجربههای متفاوتمون در محیط های مختلف همراه شد. در هر مورد دیدگاه موافق یا مخالف مون رو بیان میکردیم و نظرات دیگران را میشنیدیم. بسیار جالب بود که در هر نگاهی که بیان میشد، به نکات ظریفی اشاره میشد که شاید قبلا بهشون توجه کافی نکرده بودیم.
روند صحبتها و سوالها عمیقتر شد و در نهایت به بحث شیرین و چالشی رقابت رسیدیم! راه حل چیه؟ حذف رقابت؟! چه کار کنیم که اثرات منفی آن کمتر شود؟ این سوالاتی است که تا انتهای کتاب همراه ما خواهد بود. (اگر نظر، ایده یا راه حل پیشنهادی برای این سوال دارید، حتما در قسمت دیدگاهها، برامون بنویسید.)
خلاصهی فصل دوم «مدرسه زدایی از جامعه» نوشته ایوان ایلیچ
جامعه بدون مدرسه
یوان ایلیچ در فصل دوم «جامعه بدون مدرسه» پدیده مدرسه را به عنوان یک نیروی مسلط در جامعه مدرن مورد بحث قرار می دهد. او استدلال میکند که مدارس به نوعی «کلیسا» تبدیل شدهاند که مجموعهای از حقایق اخلاقی و فکری را ارائه میکنند که باید بر اساس ایمان پذیرفته شوند. این منجر به این باور گسترده شده است که آموزش کلید موفقیت است و همه باید برای به دست آوردن هرچه بیشتر آن تلاش کنند.
به طور کلی، ایلیچ ادعا میکند که نهاد مدرسه در خدمت حفظ و تقویت نابرابریهای اجتماعی است، نه ترویج تحرک اجتماعی و برابری. او خواستار بازنگری اساسی در مورد هدف و ساختار آموزش است و استدلال میکند که باید بر کمک به افراد برای توسعه کامل پتانسیلهای خود و کمک به جوامع خود متمرکز شود، نه اینکه آنها را برای طیف محدودی از گزینههای شغلی آماده کند.
ایلیچ استدلال میکند که مدارس برای دستهبندی و طبقهبندی دانشآموزان بر اساس توانایی و استعداد آنها طراحی شدهاند. این منجر به جامعهای سلسله مراتبی و طبقهبندی شده میشود که در آن افراد بر اساس دستاوردهای تحصیلی خود رتبهبندی میشوند. این یک ذهنیت به نام «نردبان موفقیت» را ایجاد میکند، که در آن افراد تشویق میشوند تا با یکدیگر رقابت کنند تا از این نردبان اجتماعی بالاتر بروند.
ایلیچ معتقد است که نمرات و آزمونهای استاندارد، شاخصهای ضعیف هوش و استعداد هستند. او استدلال میکند که این اقدامات خودسرانه و اغلب جانبدارانه هستند و به طور دقیق تواناییهای واقعی دانش آموز را منعکس نمیکنند.
ایلیچ معتقد است که تاکید بر پیشرفت تحصیلی در مدارس اشتباه است، زیرا دانشآموزان را به اندازه کافی برای دنیای واقعی آماده نمیکند.
تاثیرات منفی نهاد مدرسه بر جامعه
● تفکیک سنی دانش آموزان
ایلیچ ادعا میکند که سازماندهی مدارس مبتنی بر سن، باعث ایجاد حس انزوا و بیگانگی در دانشآموزان میشود. او استدلال میکند که این میتواند منجر به عدم تعامل اجتماعی و حمایت شود که میتواند تاثیرات منفی بر سلامت عاطفی و روانی دانشآموزان داشته باشد.
● رابطه دانش آموزان و معلمان در نهاد مدرسه
ایلیچ ادعا میکند که مدل سنتی آموزش، که در آن معلمان بهعنوان مرجع نهایی دانش در نظر گرفته میشوند و از دانشآموزان انتظار میرود که به طور منفعلانه این دانش را دریافت کنند، ذاتاً نابرابر و ظالمانه است. او استدلال میکند که این مدل از آموزش، دانشآموزان را از عاملیت و خودمختاری محروم میکند و خلاقیت و مهارتهای تفکر انتقادی آنها را خفه میکند.
ایلیچ همچنین استدلال میکند که الگوی سنتی آموزش، برای معلمان تضعیف کننده و تحقیر کننده است، زیرا به جای اینکه انسانیت و کرامت کامل آنها را به رسمیت بشناسد، آنها را به «توزیع کنندگان دانش» تقلیل میدهد. او ادعا میکند که این مدل آموزشی، در حمایت و توانمندسازی کافی معلمان ناکام است و به فرسودگی شغلی و نارضایتی مربیان میانجامد.
● حضور دانش آموزان در تمام طول روز در مدرسه
ایلیچ ادعا میکند که مدل تمام روز مدرسه ناکارآمد است، زیرا دانشآموزان را ملزم میکند برای مدت طولانی در مدرسه باشند، حتی زمانی که فعالانه درگیر یادگیری نیستند. او استدلال میکند که این میتواند منجر به بیحوصلگی و بی انگیزگی شود و باعث اتلاف وقت و انرژی دانش آموزان گردد.
ایلیچ همچنین استدلال می کند که مدل تمام روز مدرسه بی اثر است زیرا این واقعیت را در نظر نمیگیرد که افراد به روش های مختلف و با سرعتهای متفاوت، یاد میگیرند. او ادعا میکند که این مدل از آموزش، نمیتواند تنوع نیازها و تواناییهای انسان را تشخیص دهد و برای کمک به افراد برای توسعه کامل پتانسیلهایشان مناسب نیست.
و نظراتی که در جلسه مطرح شد:
گزارشی که در ادامه اومده، نه صرفا نظرات نویسنده کتاب رو منعکس میکنه و نه کاملا یک دست و یکپارچه، ایده یکی از ما رو بازتاب میده. اینها نظرات مختلفیه که شرکتکنندگان مطرح کردن و فرصتی برای فکر کردن و یادگیری برای همهمون فراهم آوردن. از همه شرکتکنندگان ممنونیم.
● رقابت…!!!
متاسفانه خانواده ها بیشتر تمرکز خودشون رو روی مقایسه فرزند خود با دیگران میگذارند و به طور مداوم، در تلاش برای کشف استعدادهای خاص فرزندان خود هستند. با این که سیستم نمرهدهی تبدیل به کارنامههای توصیفی شده خانواده ها به دنبال این هستند که آن را در قالب نمره بیاورند تا معیار مقایسه برای خود داشته باشند. (مادر: کارنامه رو دیدم مرسی به من بگو پسر من در این کلاس ۱۴ نفره، نفر چندمه؟)
چندین سال است که کارنامه توصیفی در مدارس باب شده است و متاسفانه هنوز رقابت به صورت چشم گیری وجود دارد، بنظرتون چطوری میتوانیم رقابت رو از بین ببریم؟
نقش معلم در این نقطه خیلی تاثیر گذار است. نگاهی که معلم نسبت به کلاس و بچهها دارد و اینکه چطور این نگاه رو به آنها منتقل میکند.
سیستم رقابتی به نوعی قابل حذف نیست، چون حتی اگر در مورد مدرسه آن را حذف کنیم، دانشآموزان در جامعه به آن برخورد میکنند و ناخودآگاه توسط دوستان، آشنایان و جامعه مقایسه میشوند.
بله در جامعه به دلیل محدودیت منابع، رقابت وجود دارد. ولی نگاه ما در دبستان باید به گونهای باشد که تلاش کنیم که توصیف درستی بکنیم (لزوما نباید توصیف خوبی بکنیم) و این را نشان دهیم که همه با هم فرق داریم و این تفاوتها در انسان وجود دارد و این تفاوت ارزشمند است. با این نگاه شاید بتوانیم کمک کنیم که بچهها خودشان را بهتر بشناسند و بدونند چه ویژگیهایی دارند تا بتوانند انتخابهای بهتری داشته باشند.
اگر این برچسبها (کارنامه توصیفی یا نمرات) باعث شود که بچهها از هم جدا شوند، اتفاق خوبی نیست؛ ولی اگر توصیفات رو دریافت کنند و خود را در دستهبندی خاصی قرار ندهند (از هم جدا نشوند) اتفاق خوبی است. باید توصیف رو به واقع و به درستی دریافت کنند، به این معنا که فقط توصیف خوب دریافت نکنند و آگاه شوند از مسیر پیشرفتی که پیش رو دارند و امکاناتی که دارند.
● چه چیزی ایجاد رقابت میکند؟
وجود رقابت به نظرم مشکلی ندارد. میتوانیم از رقابت استفاده مثبت یا منفی داشته باشیم، نحوه بیان و برخورد معلم هست که مثبت یا منفی بودن آن را مشخص میکند.
بچهها باهم تفاوت دارند و این تفاوتها، ویژگی آنهاست.
مدرسه ابتدایی جایی است که بچه ها میتوانند یاد بگیرند، با هم فکر کنند، با هم کار گروهی انجام دهند، برای هم صبر کنند و از هم درک بهتری پیدا کنند.
براساس کتاب، معلم سه نقش متفاوت دارد: متولی، موعظه گر و درمان گر. معلم چرا به خودش اجازه میدهد که این نقش را داشته باشد؟ معلم بخاطر شأنی که برای خودش قائل است، برای خودش تعیین میکند که چه چیزی خوب و چه چیزی بد است، براین اساس دانشآموزان را دسته بندی میکند : (تو موفق تری … چون …) یا (تو باید ریاضی بخونی که موفق بشی …) چرا؟ اینها فقط یک تعریف در ذهن معلم است.
حسرت ها و نیازهای خانوادهها به مدارس تحمیل میشود و این باعث ایجاد رقابتهای شدید شده است.
● یک معلم چه خصوصیاتی دارد؟ به چه کسی می توان گفت معلم؟
اگر در جامعه باور عمومی این باشد که من باید خیلی خاص باشم تا معلم شوم، مشکلات رفع میشود. یک معلم باید توانایی دیدن ابعاد مختلف آموزش و نیازهای دانشآموز را داشته باشد. معلم باید تشخیص دهد که با کدام گروه سنی میتواند روابط انسانی بهتری داشته باشد و با کدام میتواند ارتباط بهتری بگیرد.
ما به عنوان معلم باید شنونده و یادگیرنده باشیم. دغدغهمند باشیم و از چالش لذت ببریم و به بچهها برچسب نزنیم ( پیش فعال و…). صبح باید با این امید بیدار شویم و دنبال چاره باشیم و ببینیم که چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟
معلم مثل رودی است که دانش آموزان ماهیهای آن هستند.
معلم نماد صبر است و باید هم زمان قاطعیت خود را هم داشته باشد. معلمان باید خودشناسی داشته باشند تا بتوانند آن را به دانشآموزان آموزش دهند.
معلم و دانش آموز در آدم بودن، هیچ کدام بر دیگری ارجحیت ندارد. در مدل فرهنگی و آموزشی که ما در آن بزرگ شدیم، معلم امکان این را دارد که یک گفتگو را جایی که صلاح نمیداند، قطع کند. معلم این امکان را دارد که تشخیص خودش را از شرایط یک دانشآموز ملاک قرار دهد و آن دانش آموز را در رتبهبندی قرار دهد. چرا معلم به خود این اجازه را میدهد؟ خطاهای زیادی در این زمینه دیدم، از جمله از خودم … و این مساله برایم جای فکر کردن دارد!
تسهیلگری جلسه و تهیه گزارش: دلآرام بیدآباد
کتابخوانی «مدرسهزدادیی از جامعه»-۲
کتابخوانی «مدرسهزدایی از جامعه»-۴
مثل همیشه خلاصه خوبی بود و به نظرم یواش یواش باید منتظر باشیم ویرایش جدیدی از کتاب ایلیچ منتشر بشه ? راستش، مثل همهی کتابهای اینطوری که یه نقطه نظر کلی دارند که در مقدمه کتاب گفته شده، حس من اینه که تا جایی که به خلاصه فصلها مربوط میشه هی دارم یک چیز را میخوانم. ولی قسمت هیجان انگیز، بحثها هستند که از جلسهای به جلسه دیگه کاملا متفاوت هستند و با کلی یادگیری همراهند. یه چیزی که به نظرم در لابهلای بحث ها بود و فقط مینویسم که دیده بشه اینکه ایلیچ در واقع داره یه انتهای یک طیف را توضیح میدهد و در بحثها مثالهایی میآید که در آن انتها نیستند ولی کاملا در انتهای دیگر هم نیستند، یه جوری آن وسطها هستند. به نظر بد نیست که همان کار ایلیچ را برای آن طرف طیف انجام بدیم. مثلا، در برابر رقابت مطلق، هیچ گونه رقابت را در نظر بگیریم و نتایج اون را تصور کنیم. اینطوری اون مثالهای وسط طیف زوایای پنهان بیشتری از خودشان را نشان میدهند و بهتر دیده و فهمیده میشوند
ممنون از ایده ای که دادین حتما برای دفعه بعد سعی میکنیم این کار را انجام بدیم.